تپش هایش برای تو ذخیره کرده ام

در توانت بود, بیا و به تلاطم بیاندازش

رمق تن سرما زده ام را

نفوذ کن تا اعماقش

چیزی را برون بکش , شاید تکه ای جامانده از گذشته ها.

فلسفه اش را نمی فهمم  

اما یقین دارم چیزی را در جایی متعلق به خود دارم , تعلقی که از وجود نیست , از جسم نیست 

 از جان بر می آید.

لاجرم یا به کشتنم می دهد یا حیاتم را تضمین میکند 

 

سپردمش به طوفان.

ساحلش باش


فقط از اون میکردیم , یه تکه کلام داشت " حالا میگی چکار کنیم ! "

فکر کن بری بقالی محل "آقا سید" و در حین خیار شور ن , یکی بگه "حالا میگی چکار کنیم ! "

نمیدونی طرز تهیه الویه رو با خیار شور براش توضیح بدی یا اینکه خالی خالی خوردنش چه لذتی داره !

حالا باید شانس بیاره که فکر نکنی مشکل داره!

من که شده بودم کمک دستش ! چون هر وقت میرفتم و کمی مغازه شلوغ می شد به مشتری ها خدمات قبل از ارائه می کردم ! آخه از بس حول می کرد که همه چی رو می ریخت بهم ؛ منم برای اینکه کار خودم زودتر راه بیوفته کلی به این در اون در می زدم و راهی جز کمک به خلق الله پیدا نمی کردم!

فقط مونده بود بهش بگم " اوستااااا " , اونم بگه " درررد " !

خدا خیرم بده .

خلاصه بعد از یه مدت با دسیسه دوستان از اون بقالی نکردیم و دیگه سمت اون هم نرفتیم . ( بچه ها میگفتن که گرون ه ! یکبار یه ماستی ازش یم که اون ورق آلومینیومی روش کمی پاره شده بود ؛ همون شد بیرق یزید ! طلاقش دادیم . )

البته آقا سید هم رفت و جاشو به یکی دیگه داد , فکر کنم بخاطر اینکه ما ازش نمی کردیم کلا پشیمون شد از حرفه ای که پیشه کرده بود !

مساله اینست : حالا میگی چکار کنیم !


می خواهم تا لب جوی دلم بنشینم به صدای ملیحش گوش کنم و در مسیری تازه بیوفتم ولی همیشه از ترس ادامه حرکت، باز مانده ام و لرزیدم ترسی که از نگاه بی خرد دیگران جان میگرفت لرزشی که از هجوم سیل های بی معنی شکوه غفلت ها تنیده شده بود مسیری که سراسر نور است، ولی گذرگاه خطرناکی که تنها ، توان جای دادن یک نفر را دارد باید رهسپار حقیقتی گردم که سود و زیانش ازآن خودم باشد نه شریکی نه همپایی نه همسانی.
بغض ناشِکفته ای که نَشکفته ماند لرزش گونه ای که از خستگی آرام گرفت چشمی که برای چشم پوشی بسته شد راهی که در برابر بی راهه ها گمراه شد تمامی دیده ها را عریض تر و تمام نادیده ها را طویل تر فرض کرد>> تمامی طلسم های واقعی و واهی را به "هرم" یکی شدن می توان باطل کرد ایکاش این "واقعیت انتزاعی من" کمی نزدیک تر بود.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گردشگری ترکیه چل چله کابینت نئوکلاسیک اکادمی تکواندو استاد شیرازی ارغوان دانلود فیلم جدید کشاورزی خرید نمونه سوالات مهندسی اخبار کتاب پروژه فیلم کلیپ برنامه